نجوای عاشقی

متن مرتبط با «دانلود کتاب شازده کوچولو آنتوان دوسنت اگزوپری» در سایت نجوای عاشقی نوشته شده است

فرهنگ واژگان کتاب و کتابخوانی

  • آنچه در ادامه ارائه می گردد، گشت و گذار در واژگانی است که به اشکال مختلف به حوزه کتاب و کتابخوانی مرتبط هستند. فهرست اولیه این واژگان از آدرس زیر استخراج گردیده و سایر واژه ها در جریان جستجوها یافت شده اند. برای معانی هریک نیز، در مواردی که لازم بود توضیحات مبسوط با استفاده از منابع مختلف به ویژه ویکی پدیای انگلیسی ارائه گردیده است . سعی شده است ذیل هریک از توضیحات، منبع مورد استفاده ذکر گردد. اگر به سهو، موردی جا افتاده پوزش می طلبم.https://www.onelook.com/thesaurus/?s=cluster%3A2582&sortby=al0&sorttopn=1000مأخذ مهم دیگر:https://www.biblio.com/book_collecting_terminologyفایل PDF (( در اینجا )) + نوشته شده در شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳ ساعت 0:20 توسط بصیرت  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • "انسان ناکافی"

  • گاهی وقت ها دلم برای گذشته تنگ می شود. نمی دانم چرا؟ شاید عجیب باشد و با هیچ معیار و محاسبه ای جور در نیاید اما اتفاق می افتد. یادم می آید پدر بزرگم نیز، همین حسرت را داشت. او هم دلتنگ روزهای قدیمش بود. قطعاً امکانات این روزها با گذشته قابل قیاس نیست و به یُمن فناوری، از رفاه و آسایش بسیاری بهره مندیم. پس چه چیزی ما را دلتنگ می کند و به "جستجوی زمان از دست رفته" وا می دارد ؟ روند پر شتاب زندگی، ما را به کدام سو می برد و از چه چیزی دور می کند؟ آلوده ی کدامین داروی فراموشی شده ایم که برای آرامش به آلبوم های عکس و مرور خاطرات پناه می بریم؟ درمان کدام درد و کدام گم شده ی بی نشانی را نشان می گیریم؟طنینی خفه و انعکاسی بی جلا از خوشحالی و خوشبختی در ساحتی واگرا و در حال انبساط – همچون جهان هستی – نمایی محو و مات از "انسان ناکافی" امروزی است. انسانی که از مصنوع خودش جا مانده و در پی آن هروله کنان روان است و هر لحظه فاصله اش بیشتر می شود. سرگشته و حیران با پندارهایی مبهم و مه آلود به آمالی کم مایه و حقیر می چسبد و هیچ وقت راضی نیست.درد انسان امروز درد "تنهایی" است. درد "ناکافی بودن" در جهانی متکثر و واگرا است. جهانی که دیگر تصویری از "تکه های یک کل منسجم" نیست. جهانی فراخ که برای یافتن یک "هم قبیله" بسیار کوچک و تنگ است. آنچه از دست دادیم، آنچه که انسان ها را به هم پیوند می داد، آنچه که انسان ها را برای هم مهم می کرد، "باورها و خاطرات مشترک" بود. مفاهیمی که در چنبره "تنوعِ" افسار گسیخته و چرخه الگوریتم های تکثرگرا، شأنیت و اولویت هایشان از دست رفت. انسان امروز از هیچ چیز راضی نیست. هیچ چیزی خوشحالش نمی کند. هیچ دستاوردی برای او کافی نیست. چون هرلحظه با رویدادی نو، فرصتی جدید، فردی م, ...ادامه مطلب

  • یک فیلم - یک نگاه

  • 1- هیچ آرزوی بلند پروازانه ای، آنقدر ارزشمند نیست که شکستن قلب کسی را توجیه نماید. ( کالین مک کالو - پرنده خارزار )2- گاهی اوقات خوشبختی آنقدر به ما نزدیک است که نمی توانیم آن را ببینیم. دست هایمان را بر روی چشمان سایبان می کنیم و به دور دست ها می نگریم. چقدر غافلیم.اگر خواستید این دو مطلب را به خوبی درک کنید، این فیلم زیبا با بازی "Mads Mikkelsen" و "Amanda Collin" را ببینید. + نوشته شده در پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲ ساعت 21:44 توسط بصیرت  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • آکادمیا - Academia

  • آکادمیا، واژه ای که در دو سال اخیر بیشتر شنیده می شود و در میان نوجوانان و جوانان به ترند تبدیل شده چیست؟آکادمیا سبکی نو ظهور در دنیای مد و زیبایی و گرایشات و علاقمندی های تحصیلی و حتی روزمره است که همانگونه که از نامش بر می آید، برگرفته از فضای آکادمیک و دنیای اساتید و دانش آموخته گان است که عموما به رشته های علوم انسانی می پردازند. این سبک یادآور افراد عاشق مطالعه و نوشتن است که وقت خود را صرف دنیای خود می کند تا پیروی از اتفاقات بیرونی.با همه گیری بیماری کرونا در جهان و تعطیل شدن مدارس، دانشگاه ها و مراکز فرهنگی و هنری، سبک آکادمیا با بهره گیری از نوستالژی آکادمی و آمیخته شدن با روح گوتیک قرن نوزدهم و زیبایی شناسی یونان باستان به پدیده ای تبدیل شد که هرروز بیشتر مورد توجه قرار می گیرد و حتی در جهان حرفه ای مد برخی طراحان در ارایه ی مجموعه های جدید خود به سوی آن کشیده شده اند.هدف دارک آکادمیا، ایجاد حس های قرن نوزدهمی مدارس شبانه روزی خصوصی و کالج های انگلیسی است. به همین دلیلسبک مد آکادمی، تیره و پر از احساسات نوستالژیک است.چیزی که در آکادمیا به چشم می خورد کیفیت است که مثلا در دنیای مد در دسته بندی مد پایدار قرار می گیرد البته این بدان معنی نیست که هیچ گونه آیتم فشن ناپایدار در این جا استفاده نمی شود، بلکه به شیوه ی درست خرید و انتخاب و نترسیدن از تکرار می پردازد.آکادمیا به شاخه های متفاوتی تقسیم می شود، که البته هرروز در حال گسترش است پس برخی از معروفترین ها را به طور مختصر به معرفی می کنیم:دارک آکادمیا: آکادمیای تاریک، گرایش به تاریکی، آثار ادبی که دور از رمانتیک هستند، تراژدی ها، مرگ، جستجو در معنای زندگی و بطور کلی به امیدوار نبودن برای آینده ی جهان و نوعی پوچ گرایی م, ...ادامه مطلب

  • شکسپیر و شرکا Shakespeare and Company

  • گاهی اوقات یک شخص با یک مکان و یا یک اثر چنان درهم تنیده می شوند که به سختی می توان تشخیص داد کدامیک دیگری را شکل داده، خلق کرده و یا به کمال رسانده است. اینکه "جرج ویتمن" کتابفروشی "شکسپیر و شرکا" را خلق کرد و یا خود در این کتابفروشی بالید، پاسخ روشنی ندارد، آنچه اهمیت دارد تصویری منحصر به فرد است که از این تعامل، در پس کوچه های تاریخ مکتوب، ثبت شده است."شکسپیر و شرکا" نام دو کتاب‌فروشی مستقل از هم در ساحل چپ پاریس است. این کتاب‌فروشی اولین بار در ۱۷ نوامبر ۱۹۱۹ توسط خانم "سیلویا بیچ" در خیابان هشتم دوپویترن افتتاح شد و پس از مدتی در سال ۱۹۲۲ به محل بزرگتری در خیابان دوازدهم اودئون در منطقه ۶ پاریس نقل مکان کرد. در طول دهه ۱۹۲۰، این کتاب‌فروشی به پاتوقی برای نویسندگانی چون ازرا پاوند، ارنست همینگوی، ویلیام اس. باروز، جیمز جویس و فورد مادوکس فورد بدل شد. اما در سال ۱۹۴۱ در دوران اشغال پاریس توسط آلمان این کتاب‌فروشی بسته شده و دیگر دوباره باز نشد.[1]ارنست همینگوی در خاطرات خود از پاریس، در کتاب "جشن بیکران"، شکسپیر و شرکای "بیچ" را این گونه توصیف کرده است:((مکانی صمیمی و شاد با اجاقی بزرگ در زمستان ، میز و قفسه کتاب، کتاب های تازه در ویترین و عکس هایی از نویسندگان مشهور، هم زنده و هم مرده، روی دیوارها.))مهم تر از همه، وقتی ناشران دیگر، "اولیس" اثر "جیمز جویس" را جنجال برانگیز و از نظر جنسی تحریک کننده خواندند و از چاپ آن سر باز زدند، این "بیچ" بود که برای ویرایش و چاپ نوشته دوستش پول جمع کرد."بیچ" بعدها در جایی نوشت:(( آن موقع استعدادهای بی شماری در پاریس بودندو مغازه من ظاهرا پاتوق اکثر آن ها بود.))در خصوص بسته شدن کتابفروشی نیز روایت است بعد از اینکه "بیچ" از فروش آخرین ن, ...ادامه مطلب

  • « ایلی ، ایلی، لَما سَبَقتَنی ؟»

  • یکی از جملات معروف حضرت عیسی (ع) ، جمله ای است که چند ساعت پس از مصلوب شدن گفته اند. این جمله علاوه بر روایت های مختلف در اناجیل در ترجمه ی آن نیز اختلاف نظرهایی وجود دارد:« ایلی ، ایلی، لَما سَبَقتَنی ؟»New Testament/ Matthew / 27:4627:46 And about the ninth hour Jesus cried with a loud voice, saying, Eli, Eli, lama sabachthani? that is to say, My God, my God, why hast thou forsaken me?27:47 Some of them that stood there, when they heard that, said, This man calleth for Elias.27:48 And straightway one of them ran, and took a spunge, and filled it with vinegar, and put it on a reed, and gave him to drink.27:49 The rest said, Let be, let us see whether Elias will come to save him.عهد جدید - متی شماره 27 عدد 4646. نزدیک ساعت نه عیسی با صدای بلند فریاد کرد: « ایلی ، ایلی، لَما سَبَقتَنی ؟» یعنی « خدای من ، خدای من ، چرا مرا ترک کردی ؟»47. بعضی از کسانی که آنجا ایستاده بودند این را شنیده گفتند: «الیاس را می خواند»48. یکی از آنان فورأ دوید و اسفنجی را آورده در شراب ترشیده فرو برد و بر نوک چوبی قرار داده جلوی دهان عیسی برد.49. اما دیگران گفتند: « بگذارید ببینیم آیا الیاس می آید او را نجات دهد یا نه»مسیحیان اعتقاد دارند "ایلی" در اینجا به زبان "آرامی" یعنی خدا، و مسیح (ع) از خدا کمک گرفته است و با "ایلیا" یا همان الیاس که در انجیل از ایشان بسیار یاد شده متفاوت است. اما در آیات بعد مردم می گویند: "الیاس را می خواند." پس ایلی ممکن است همان الیاس باشد.در انجيل يوحنا این داستان به گونه ای دیگر نقل شده :28. و بعد چون عيسي ديد که همه‌چيز به انجام رسيده است تا کتاب تمام شود، گفت، تشنه‌ام, ...ادامه مطلب

  • CODA

  • شاید به جرأت بتوان گفت یکی از اثر گذارترین فیلم های سال 2021 بود که به کارگردانی Sian Heder ارائه شد."رابی روسی" هفده‌ساله به همراه خانواده‌اش در ایالت ماساچوست زندگی می‌کند. او تنها عضو شنوای خانواده‌ است و درواقع وسیله ارتباط خانواده با جامعه بیرون است. به ویژه در حوزه کسب و کار و معیشت. کسب‌ وکار این خانواده با ماهیگیری می‌گذرد و رابی نقش مهمی در این خصوص دارد. اما او با پیوستن به گروه کر مدرسه، متوجه می‌شود که استعدادی فوق‌العاده در خوانندگی دارد و می‌تواند بورسیه خوبی را از کالج دریافت کند، شرط این امر رها کردن خانواده و جدایی از آن هست.و در اینجاست که او در یک دو راهی بسیار سختی قرار می گیرد. "تعهد به خانواده" و "تحقق رویاها" که شاید یکی از تعلیق های زیبای سینمایی را شکل می دهد.فیلمی باور پذیر با همه ی المان های یک زندگی واقعی که عشق و همکاری در چارچوب خانواده را به شکلی زیبا به تصویر می کشد.واژه CODA سر واژه کلمات Children of Deaf Adults به معنی "فرزند والدین ناشنوا" است. + نوشته شده در جمعه ۲۲ دی ۱۴۰۲ ساعت 22:44 توسط بصیرت  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • درباره کتاب "خیابان چرینگ کراس شماره 84"

  • در این پست می خوام یک کتاب بسیار شیرین و سهل خوانش را معرفی کنم. کتابی کم حجم که حال و هوای خوبی داره. مخصوص عاشقای کتاب و کتابخوانی و به اصطلاح خوره های کتاب. با هر لحظه ش میتونید همذات پنداری کنید."خیابان چرینگ کراس شماره 84" نوشته هلین هانف (Helene Hanff) با ترجمه خانم لیلا کرد از انتشارات کوله پشتی کتاب، مجموعه ای از نامه نگاری های انجام شده بین یک نمایشنامه نویس گمنام اما عاشق کتاب در آمریکا و کارکنان یک کتابفروشی ( کتاب های دست دوم و کمیاب) در انگلستان است. این مکاتبات که در ابتدا بسیار رسمی و صرفا از جنس خرید و فروش بود، کم کم به پیوندی عاطفی تبدیل می گردد. مدت بیست سال ( 1949- 1969) نامه نگاری، این افراد را که صدها کیلومتر با هم فاصله داشتند و هرگز همدیگر را ندیده بودند، چنان به هم وصل نمود که گویی همیشه همدیگر را می شناختند. ملاط این پیوند هم کتاب بود. هلین که از اوضاع سخت معیشت در انگلستان پس از جنگ آگاه است، برای این دوستان نادیده کمک های غذایی ارسال می کند و ایشان نیز به قدر وسع با ارسال کتاب های مورد علاقه او، پاسخ می دهند. چقدر زیبا، چه حس خوبی. هلین عاشق ادبیات انگلستان است:(( توریست ها با تصورات قبلی به انگلستان می روند و اغلب آنچه را که به جستجویش رفته اند می یابند. به او گفتم من به جستجوی ادبیات انگلیسی به انگلستان خواهم رفت.)) ص 25 و 111برای کتاب ها ارزش و شخصیت قائل است:(( انگار ... به کتابخانه ای از چوب کاج یک کتابخانه اربابی انگلیسی تعلق دارد و می خواهد کنار شومینه، روی صندلی راحتی چرم یک نجیب زاده اصیل خوانده شود، نه روی یک کاناپه تختخواب شوی دست دوم در آلونکی یک اتاقه، در خانه ای درب و داغون.)) ص 29((در چه دنیای عجیبی زندگی می کنیم که این قدر راحت می, ...ادامه مطلب

  • زوگزوانگ

  • اصطلاح زوگزوانگ Zugzwang ، واژه ای ترکیبی است در زبان آلمانی مرکب از : "Zug" به معنی "حرکت" و "Zwang" به معنی "اجبار"، که در زبان فارسی تقریباً معنی "تنگنا" می‌دهد؛ این اصلاح در بازیهای نوبتی مورد استفاده قرار می گیرد و ظاهرا نخستین بار در شطرنج مطرح شد. در ادبیات شطرنج، این اصطلاح به معنی اکراه در حرکت یا حرکت اکراهی استفاده می گردد. در این حالت بازیکنی که نوبت حرکت با اوست با انجام هر حرکت، وضعیت خود را بدتر می کند. وقتی که تنها حرکتی که می توان انجام داد حرکت نکردن است، اما باید حرکت کرد چون نوبت حرکت شماست!در بازی بالا نوبت هریک از بازیکنان که باشد، هرحرکتی که انجام دهند به ضررشان می باشد.اصطلاح زوگزوانگ در ادبیات شطرنج آلمان در سال ۱۸۵۸ یا قبل از آن استفاده می شد و اولین استفاده شناخته شده از این اصطلاح در زبان انگلیسی توسط قهرمان جهان امانوئل لاسکر در سال ۱۹۰۵ بود. شطرنج بین المللی از نماد "⊙" برای نشان دادن موقعیت زوگوانگ استفاده می کند.اما این اصطلاح فقط در شطرنج باقی نماند و جای خود را در سیاست و تصمیم گیری های سیاسی، شعر و حتی اقتصاد باز کرده است.مثلا در اقتصاد فعلی ما هر تصمیمی که برای بهبود وضعیت یک بخش گرفته می شود، اثرات مخربی بر سایر بخش ها دارد. برای اطلاعات بیشتر در این زمینه می توانید به کتاب "زوگزوانگ و برتری دو فیل" اثر" لئونید ورخوفسکی" با ترجمه "پروانه عطایی" از "نشر شباهنگ" رجوع نمایید. + نوشته شده در شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۲ ساعت 1:0 توسط بصیرت  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • Bibliophile

  • "Bibliophile" این واژه به معنای دوستدار کتاب، کتاب جمع کن، عاشق شکل وظاهر کتب و همچنین به معنای کتابدوست (به ویژه کسی که کتاب را به خاطر جلد و چاپ و صحافی آن دوست دارد) می باشد.شما چه چیزی را دوست دارید: dendrophileدندروفایلکسی که جنگل و درختان را دوست دارد----------Ceraunophileسرونافایلکسی که رعد و برق را دوست دارد-----------autophileآتوفایلکسی که تنهایی و خلوت را دوست دارد-----------astrophileاستروفایلکسی که نجوم و ستارگان را دوست دارد-----------thalassophileثلسوفایلکسی که اقیانوس را دوست دارد-----------nyctophileنیکتوفایلکسی که شب و تاریکی را دوست دارد-----------selenophileسلنوفایلکسی که ماه را دوست دارد------------photophileفوتوفایلکسی که نور را دوست دارد. همچنین به معنای کسی که عکاسی را دوست دارد-------------scientophileساینتوفایلکسی که علم را دوست دارد، اما صرفا دانشمند نیست------------Heliophileهلیوفایلکسی که خورشید را دوست دارد------------Limnophileلیمنوفایلکسی که دریاچه‌ها را دوست دارد------------Chionophileکایونوفایلکسی که هوای سرد و برف را دوست دارد------------Cosmophileکازموفایلکسی که جهان هستی را دوست دارد------------Audiophileآدیوفایلکسی که موسیقی دوست دارد + نوشته شده در یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۲ ساعت 1:52 توسط بصیرت  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • vellichor

  • " Vellichor" واژه ای جدید است. این واژه به احساس خوب و آرامش و جادویی گفته می شود که هنگام ورود به کتابفروشی یا لوازم تحریری تجربه می کنید. در واقع، این واژه در سال ۲۰۱۳ در سایتی به نام Dictionary of Obscure Sorrows ابداع و ارائه شد. .I walked the aisles of bookshelves, consumed in vellichor + نوشته شده در جمعه ۲۰ مرداد ۱۴۰۲ ساعت 20:11 توسط بصیرت  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ترا من چشم در راهم

  • نیما شعر "تو را من چشم در راهم" را برای چه کسی سرود؟ هر چند شعر مشهور "تو را من چشم در راهم" نیما، از عاشقانه های ادبیات فارسی به شمار می رود اما نیما این شعر را نه برای معشوق، که برای برادرش "لادبُن" سروده است."لادبُن" عضو گروه های سیاسی مخالف رضاخان بوده که بعد از تعقیب و گریز به شوروی فرار کرد. "شراگیم" فرزند نیما می گوید: شبی "لادبُن" میاد اونجا با لباس بدل (لباس چوپانی) و چند روزی را اونجا اقامت داشته و از اون بعد یک شبی را دو برادر بعد از شام می روند کنار رودخانه و لادبُن برادرش را در آغوش می کشد و در سیاهی شب ناپدید می شود و دیگر خبری از لادبُن نشد.___________________________________تو را من چشم در راهم شباهنگامکه می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگ سیاهیوز آن دلخستگانت راست اندوهی فراهم؛تو را من چشم در راهم.شباهنگام، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند؛در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام،گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمی کاهم؛تو را من چشم در راهم._____________________________________تَلاجَن: گیاهی است بوته‌ای به ارتفاع تقریبا یک متر با گل‌هایی زرد رنگ که در حوالی یوش مازندران فراوان یافت می‌شود که در بهار، تابستان و پاییز سبز است و در فصل زمستان خشک می‌شود و بوته‌اش خاصیت دارویی دارد. اهالی گل‌هایش را می‌چینند و به عنوان سبزی همراه با برنج می‌پزند. تَلا در گویش مازنی یعنی «خروس» و جَن مخفف «جنگ» است. چون گل‌های زیبای بر آمده از این درختچه شبیه به تاج خروس‌های جنگی است.با صدای احمد شاملوبا صدای حسین قوامیبا صدای شهرام ناظریبا صدای ایرج بسطامیبا صدای سالار عقیلیبا صدای کمیل نصریبا صدای سهیل نفیسیبا اجرای پالت بند + نوشته شده در پنج, ...ادامه مطلب

  • ادبیّت Litreariness

  • ادبیّت، مؤلفه‌های بارز و معیّنی است که زبان ادبی را می‌سازد. به عبارت دیگر، یعنی همان ویژگی‌هایی که نوشته‌ای را به اثر ادبی مبدّل می‌کند و باعث می‌شود که آثار ادبی از سایر آثار متمایز شوند.ادبیّت بر حسب نظریه‌های شکل‌گرایان روس، مجموع خصلت‌ها و خصوصیت‌های زبانی و شکلی است که در متن‌های ادبی وجود دارد. مؤلفه‌هایی مشخص که زبان ادبی را از متن‌های غیر ادبی متمایز می‌کند. ادبیّت، هدف مهم مطالعات ادبی در مرحله‌ی اول فعالیت‌های شکل‌گرایان روس بود.[1] به بیان دیگر، اگرچه فرمالیست‌ها همواره بر روی متون منفرد کار می‌کردند، اما کانون توجه آنها، نقطه اشتراک همه‌ی متون ادبی یا عنصر مشترک و مسلّط ادبی این متون بود.[2] "مکاریک" درباره‌ی ادبیات می‌گوید: فرمالیست‌ها بر این باورند که موضوع مطالعات ادبی، کلیّت ادبیات نیست بلکه ادبیّت وجه ممیّزه‌ی ادبیات است.[3]"یاکوبسن"، زبان‌شناس روسی، در سال 1921م در مقاله‌ی شعر نو روسی بیان کرد که موضوع علم ادبیات، نه ادبیات بلکه ادبیّت است یعنی آنچه که از اثری معین، اثری هنری می‌سازد.[4] بنابراین، وی به جنبه‌های بیانی و نمایشی متون ادبی توجه نمی‌کرد، در عوض به خصوصیّاتی از متن عنایت داشت که به زعمش منحصرا ویژگی ادبی دارد.از دیدگاه "یان موکاروفسکی"، نظریه‌پرداز چک، ادبیّت اثر شامل "غایت تشخیص بیان" می‌باشد. یعنی "تشخیص کنش بیان و کنش گفتار" شعر باعث راندن جنبه‌ی ارجاعی و ارتباطات منطقی زبان به پس زمینه‌ی موجب می‌شود. کلمات خود چون نشانه‌های صوتی "ملموس و محسوس" می‌شوند.[5]از نظر شکل‌گرایان، کار منتقد، کشف قوانین ادبیّت و مؤلفه‌های عمده‌ای است که در آثار ادبی وجود دارد. از این رو منتقد شکل‌گرا به جای آن‌که ورای یافتن اساس ادبیات در جست و جوی کیفیت‌های مجردی, ...ادامه مطلب

  • یادداشتی بر رمان "کافکا در کرانه"

  • (( هرچیز در خیال بگنجد، واقع است. )) مولاناقصدم آن است که با استفاده از ظرفیت های روانشناسی تحلیلی یونگ برای رمزگشایی ، ساختار ، مفاهیم و اتفاقات سورئال این رمان بهره بگیرم پس لازم دانستم قبل از پرداختن به این مهم، مروری اجمالی داشته باشم بر مبانی نظری این مکتب و کهن الگوهای آن . مقدمه "ارنست کاسیرر" انسان را موجودی سمبل ساز می داند:(( انسان، جهان های سمبلیکی می آفریندکه میان او و واقعیت حائل می شوند، مانند جهان زبان، هنر، اسطوره، دین و علم. هریک از جهان ها مستقل هستند و قواعد خود را دارند. )) [1]حال برای شناخت بهتر انسان لاجرم باید روابط و قوانین این جهان های سمبلیک، کشف رمز و رازهای کهن الگوهای مستتر در پدیدارهای اسطوره ای است. اسطوره ها پنجره هایی هستند که از آن می توان ضمیر ناخودآگاه انسان و انباشت بازی ها و تجربه های ذهنی او در طی قرون و سالیان متمادی را نظاره کرد.یونگ در مکتب روانشناسی تحلیلی خود[2] سعی دارد نشان دهد سرنمون ها تمایل ساختاری نهفته‌ای هستند که بیانگر محتویات و فرایندهای پویای ناخودآگاه جمعی در سیمای تصاویر ابتدایی بوده و از طریق تراکم تجربیات روانی بی‌شماری که همواره تکرار شده‌اند تکوین یافته اند. (( کهن‌الگوها به ‌باور یونگ، انگاره‌ها و تصاویری جهانی و باستانی و رونوشت روانی غرایز هستند. آن‌ها عوامل ارثی پنهانی هستند که چون به خودآگاه می‌رسند، در برهم‌کنش با جهان خارج برای افراد یا فرهنگ‌ها شکل تصویر یا بازنمودهای رفتاری را می‌یابند. )) [3] (( غریزه‌ها و کهن الگوها عواملی هستند که هر دو در ساختن ناآگاه جمعی دست دارند. اختلاف این دو در این است که غریزه حالت وجودی است و کهن الگو حالت درک و دریافت. غریزه تکانه‌ای طبیعی است که به صورت کنش و واکنش عادی بروز م, ...ادامه مطلب

  • جنگ روايت‌ها/ اگر نان ندارند کيک بخورند

  • سالها پیش پشت جلد کتاب " درون جهان سوم " نوشته "پل هریسون" این عبارت را دیدمWe Want Bread, Not Cakeآن موقع نمی دانستم ارجاع این عبارت به یک گفته ی تاریخی است که آن را به ماری آنتوانت منتسب کرده اند. به این بهانه نوشته ای از آقای محمد هدایتی را در ذیل می آورم.محمد هدايتي / روزنامه نگار و مترجم– روزنامه آرمان امروز – 1401/4/28« اگر نان ندارند، کيک بخورند». اين نقل قولِ منتسب به ماري آنتوانت بارها و بارها تکرار شده و حالا در تاريخ مطالعه انقلاب‌ها و قيام‌هاي مردمي، شان و جايگاهي نمادين دارد. گويا در روزهاي منتهي به انقلاب فرانسه در 1789، در روزگاري که فقر بر مردم غلبه کرده بود و طبقه حاکم در تنعمِ شکوهِ درباري مستغرق، به ماري آنتوانت، ملکه فرانسه و همسر لويي شانزدهم از آنچه به مردم مي‌گذرد مي‌گويند و اينکه مردم نان براي خوردن ندارند. او در جواب چنين جمله‌اي گفته که خبر از بي‌خبري او از عالم واقع يا بي‌اعتنايي‌اش به سرنوشت مردم مي‌دهد. آن روزها «نان» قوت غالب دهقانان و طبقه کارگر فرانسوي بود و طبق برآوردها پنجاه درصد از درآمدشان تنها صرف نان مي‌شد. ماري آنتوانت در فرانسه چهره‌اي منفور بود. در اصل اتريشي بود و نه فرانسوي، سري سودايي هم داشت و جاه‌طلبي‌هايي و مي‌گفتند مخارج بسيار دربار و اسراف‌کاري‌هاي او خود از عوامل انقلاب بوده. مادام زيان «Madam Deficit» لقبش داده بودند، کنايه از ولخرجي‌ها و ضرر و زيان‌هايي که به بار مي‌آورد. دست آخر هم همراه با همسرش به گيوتين سپرده شدند. اما اين انتساب، انتسابي غلط است. آن جمله را ماري آنتوانت نگفته بود و اين نقل قول سال‌ها به غلط به او منتسب شده و هنوز هم مي‌شود. و اين است داستان «روايت‌پردازي»ِ وقايع مهم، يا اشخاص بانفوذ. ماري آنتوانت با آ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها