شکسپیر و شرکا Shakespeare and Company

ساخت وبلاگ

گاهی اوقات یک شخص با یک مکان و یا یک اثر چنان درهم تنیده می شوند که به سختی می توان تشخیص داد کدامیک دیگری را شکل داده، خلق کرده و یا به کمال رسانده است. اینکه "جرج ویتمن" کتابفروشی "شکسپیر و شرکا" را خلق کرد و یا خود در این کتابفروشی بالید، پاسخ روشنی ندارد، آنچه اهمیت دارد تصویری منحصر به فرد است که از این تعامل، در پس کوچه های تاریخ مکتوب، ثبت شده است.

"شکسپیر و شرکا" نام دو کتاب‌فروشی مستقل از هم در ساحل چپ پاریس است. این کتاب‌فروشی اولین بار در ۱۷ نوامبر ۱۹۱۹ توسط خانم "سیلویا بیچ" در خیابان هشتم دوپویترن افتتاح شد و پس از مدتی در سال ۱۹۲۲ به محل بزرگتری در خیابان دوازدهم اودئون در منطقه ۶ پاریس نقل مکان کرد. در طول دهه ۱۹۲۰، این کتاب‌فروشی به پاتوقی برای نویسندگانی چون ازرا پاوند، ارنست همینگوی، ویلیام اس. باروز، جیمز جویس و فورد مادوکس فورد بدل شد. اما در سال ۱۹۴۱ در دوران اشغال پاریس توسط آلمان این کتاب‌فروشی بسته شده و دیگر دوباره باز نشد.[1]

ارنست همینگوی در خاطرات خود از پاریس، در کتاب "جشن بیکران"، شکسپیر و شرکای "بیچ" را این گونه توصیف کرده است:

((مکانی صمیمی و شاد با اجاقی بزرگ در زمستان ، میز و قفسه کتاب، کتاب های تازه در ویترین و عکس هایی از نویسندگان مشهور، هم زنده و هم مرده، روی دیوارها.))

مهم تر از همه، وقتی ناشران دیگر، "اولیس" اثر "جیمز جویس" را جنجال برانگیز و از نظر جنسی تحریک کننده خواندند و از چاپ آن سر باز زدند، این "بیچ" بود که برای ویرایش و چاپ نوشته دوستش پول جمع کرد.

"بیچ" بعدها در جایی نوشت:

(( آن موقع استعدادهای بی شماری در پاریس بودندو مغازه من ظاهرا پاتوق اکثر آن ها بود.))

در خصوص بسته شدن کتابفروشی نیز روایت است بعد از اینکه "بیچ" از فروش آخرین نسخه " شب زنده داری فینگن ها" به یک افسر نازی خودداری کرد در سال 1941 بسته شد. شاید هم با ساز مخالف زدن های خلاقانه اش، آلمان ها را نگران کرده بود.

بالاخره وقتی در سال 1944 ارنست همینگوی همراه نیروهای آمریکایی وارد پاریس شد، خود شخصا ساختمان کتابفروشی را آزاد کرد. اما بیچ ترجیح داد بازنشسته شود و دیگر درهای مغازه نکرد. [1]

( برای مطالعه بیشتر می توانید به "کتاب سیلویا بیچ و نسل سرگشته" Sylvia Beach and the Lost Generation نوشته "نوئل رایلی فیچ" با عنوان فرعی "تاریخچه ای از حیات ادبی پاریس در دهه های بیست و سی میلادی" مراجعه نمایید. این کتاب توسط انتشارات نیلوفر با ترجمه "خانم فرزانه طاهری" در سال 1397 به چاپ رسیده است.)

کتاب‌فروشی دوم در خیابان سی‌وهفتم بوشری، واقع در منطقه ۵ پاریس قرار گرفته‌است. این کتاب‌فروشی که در سال ۱۹۵۱ توسط "جرج ویتمن" افتتاح شد، در ابتدا "لو میسترال" (به فرانسوی: Le Mistral) نام داشت اما در سال ۱۹۶۴ برای ادای احترام به کتاب‌فروشی "سیلویا بیچ" به "شکسپیر و شرکا" تغییر نام داد. امروزه این فروشگاه هم به عنوان کتاب‌فروشی معمول و هم به عنوان پاتوق کتاب‌خوانی در زمینه تخصصی ادبیات انگلیسی خدمات می‌دهد.[1]

(اگر اهل سینما باشید حتما نام این کتابفروشی را در فیلم های "پیش از غروب" اثر "ریچارد لینکلیتر" و"نیمه‌شب در پاریس" اثر "وودی آلن"و "جولی و جولیا" اثر" نورا افرون" شنیده اید.)

"جرج وایتمن" نیز مانند "بیچ" اهل نیوجرسی بود. و شیوه زندگی اش سفر و جهانگردی

(( در تمام دنیا هیچ شیوه زندگی ای بهتر از این وجود ندارد که پیاده در قصر دنیا سیاحت کنی، راه بروی، برقصی، آواز بخوانی، و بخوانی ؛ کتاب زندگی را بخوانی. ))[1]

حدود ده سال پس از بسته شدن شکسپیر و شرکای "سیلویا بیچ"، جرج در چندقدمی کیلومتر صفر پاریس( که با یک پلاک فلزی مقابل کلیسا، نقطه‌ی شروع تمامی فواصل اندازه‌گیری شده در فرانسه بود) کتابفروشی خود را بنا نهاد با هدفی کم‌و‌بیش نامتعارف‌تر از کتاب‌فروشی سیلویا. این محل واقع درکیلومتر صفر، نقطه‌ی صفر انسان‌هایی بود‌ که سرگردان در زندگی به بن‌بست رسیده‌ بودند و نیاز به یک شروع دوباره داشتند. یک پایگاه فرهنگی برای نسلی بود که "نسل گمشده" خوانده می‎شد و در دهه ۱۹۵۰ پایگاه فرهنگی "نسل بیت"[2] بود.

در کتاب فروشی جدید و با مدیریت "جرج ویتمن"، این محل میزبان نسل جدیدی از نویسندگان همچون "آلن گینزبرگ"، "هنری میلر"، "آناییز نین" و "ری بردبری" شد. گفته می‌شود "ویلیام اس. باروز" (یکی از نویسندگان مهم نسل بیت) برای تحقیق در مورد بخش‌هایی از کتاب مشهور خود به نام "سور عریان" از مجموعه‎ایی از کتاب‌های درسی پزشکی ویتمن استفاده کرده و قبل از اینکه کتاب کاملاً به پایان برسد و منتشر شود، متن اولیه را در همین کتاب فروشی برای دیگران خوانده است.

"جرج ویتمن"، با تعبیه چندین تختخواب سفری در دوروبر فضای این فروشگاه، نویسندگان مشتاق را به ماندن در کتاب فروشی تشویق می‌کرد. او خود و این‌طور افراد را خار بیابانی[3] می‌نامید؛ نویسندگان اغلب جوانی که درست مثل خار بیابان که با باد حرکت می‌کند، در اطراف پرسه می‌زنند تا شاید بتوانند جایی را برای نوشتن بهترین اثرشان پیدا کنند.

او با آرزوی جبران سخاوت دیگران با خودش، کتابفروشی را با شعار «بی مهمان نباشید، مبادا بیگانگان، فرشتگانی در لباس مبدل باشند» تأسیس کرد. این جمله‌ به انگلیسی بر دیوار کتابفروشی نوشته شده Be not inhospitable to strangers lest they be angels in disguise و درها را به روی همه باز کرد. در عوض از تامبل وید خواسته می‌شود تا کتاب بخواند، چند ساعت در مغازه کمک کند و یک زندگی‌نامه تک‌صفحه‌ای برای آرشیو جورج بنویسد. مهمتر از همه، آن‌ها قصد ندارند درهای خود را ببندند. تاکنون هزاران نفر در این کتاب فروشی شب را به صبح رسانده‌اند و یکی از مشهورترین این افراد "ایثن هاوک" نویسنده و بازیگر امریکایی است که در سن ۱۶ سالگی شش شب را در این کتاب فروشی گذراند.

جرج در مورد این کتابفروشی می گوید:

(( من این کتابفروشی را همچون نوشتن یک رمان بنا کرده‌ام، هر اتاقی مانند یک فصل از رمان است. دوست دارم همان‌طور که مردم کتابی را ورق می‌زنند، در اینجا را باز کنند و همچون کتابی تخیلی به دنیای جادویی وارد شوند.))

جرج پس از گذشت چند سال، در تاریخ چهارصدمین سالگرد تولد "ویلیام شکسپیر"، برای ادای احترام به "سیلویا بیچ" نامش را به "شکسپیر و شرکا" تغییر داد و همانند همتای پیشین خود قرارگاه محبوب نویسندگان و شاعران برجسته‌ شد وی با برپایی مهمانی چای در عصر یکشنبه‌ها به سنت کتاب‌خوانی، تبادل نظر و بحث‌های ادبی ادامه داد.[4]

(( با آن همه مردان و زنان جوان بسیاری که مشتاق بودند دنیا را کشف کنند و از مرزهای خود بگذرند همراه با شهرت پاریس برای ماجراهای عاشقانه، کتابفروشی دژی بود برای غرق شدن در ارضای امیال.))[5]

جرج که خود یک نویسنده بود، برای پنجاه سال خدمت به ادبیات و هنر از سوی دولت فرانسه مدال دریافت کرد. علاقه و احترام او به “سیلویا بیچ” تا حدی بود که نام "سیلویا" را برای دختر خود انتخاب کرد. و سرانجام در سن 98 سالگی در آپارتمانش که در طبقه بالای کتاب فروشی قرار داشت از دنیا رفت.

کتاب "شکسپیر و شرکا" روایت "جرمی مرسر" خبرنگاری کانادایی از این کتابفروشی است که پس از سفری اجباری به پاریس در آخرین روزهای قرن بیستم، چند ماه در آن کتابفروشی اقامت داشته است. هرچند نقطه کانونی روایت، کتابفروشی و شخص "جرج ویتمن" است، اما نویسنده با گریزهای چابک و ظریف به خیابان های پاریس می رود، به مغزه ها، نقاط گردشگری و جذابیت های توریستی و ... از مردم می گوید، از پاتوق ها، از عادت های اجتماعی و اینکه چگونه پاریس مانند آهنربایی جوانان عاشق هنر و ادبیات را به سمت خود جذب می نماید.

نکته قابل توجه اینکه فقط به زیبایی ها نمی پردازد و به عنوان یک مشاهده گر منصف از فقر، کثیفی، افراد مست و لاابلی شهر، دزدی ها و .... نیز می گوید تا خواننده بتواند تصویر جامع تری از پاریس را در ذهن خود شکل بخشد. حتی با ذکر امتناع فروشگاه های لویی ویتون در فروختن اجناس خود به اهالی آسیای شرقی، رفتار نژاد پرستانه ایشان را متذکر می شود. (( این کتاب توسط نشر مرکز و با ترجمه "پوپه میثاقی" در اختیار علاقه مندان قرار گرفته و چاپ سیزدهم آن در سال 1402 بوده است.))


-[1] مرسر، جرمی، ص 41

5- Beat Generation

6-Tumbleweeds

-[4] ن.ک. آوانگارد، آوا بنا ساز https://www.avangard.ir و ایوار، خیزران اسماعیل زاده https://www.eavar.com و وینش، فاطمه بقاییان https://vinesh.ir

[5]- مرسر، جرمی، ص 320


[1]- ویکی پدیا


[1]- مرسر، جرمی، شکسپیر و شرکا، نشر مرکز، چاپ سیزدهم، 1402، ص 34 و 35


[1]- ویکی پدیا

+ نوشته شده در جمعه ۶ بهمن ۱۴۰۲ ساعت 18:8 توسط بصیرت  | 

نجوای عاشقی...
ما را در سایت نجوای عاشقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nagvayeasheghia بازدید : 16 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 13:51