جستارهایی در باب "کتاب" از رمان "تولستوی و مبل بنفش" – نوشته نینا سنکویچ – ترجمه لیلا کرد

ساخت وبلاگ

2- گاوصندوق خرد و دانایی

(( در دوران دبیرستان شروع کردم به جمع کردن عبارت های مورد علاقه ام از کتاب ها. هدفم این بود که آن نوشته ها مانند یک گاوصندوق عمل کنند. می خواستم کلماتی را که نویسندگان محبوبم در گوشم زمزمه می کردند، حفظ کنم و آن ها را برای روزی که به شنیدن دوباره شان نیاز داشتم نگه دارم. به همان اندازه که خواندن آن عبارت ها برای اولین بار برایم الهام بخش بود، می توانستم هر وقت به برانگیختن آن الهام نیاز داشتم به سراغشان بروم. آن موقع ها امیدوار بودم با دنبال کردن آن کلمات فردی قوی تر، داناتر، شجاع تر و مهربان تر شوم.))

 

3- بیان تجربه ها

(( هرچند ما از بسیاری از اتفاقات در جهان بی خبریم، از زلزله ای شدید در کشوری دیگر یا یک کشتار جمعی در جایی دور و یا حتی اتفاق های خوب، اما با وجود همه ی بی خبری هایم، می دانم وقایعی در تجربه های بشر وجود داردکه برای احساس و درک آن ها ساخته شده ام. این به واسطه ی قدرت کتابخوانی صورت گرفته است.))

(( کتاب ها چگونه جادو می کنند؟ نویسنده ها چطور می توانند بین خواننده و شخصیت های کتاب هایشان پیوندی محکم ایجاد کنند؟ که خواننده با خواندن آن ها به شخصیت های آن ها تبدیل می شوند؟ حتی جایی که آن شخصیت ها و طرح داستان با زندگی خودمان خیلی متفاوت است.

به کمک شناخت آنچه جهانی است.

این شباهت های فیزیکی یا تاریخی نیست که اهمیت دارد. مهم تمایلات مشترکی است که زیر پوستمان وجود دارند.))

((کتاب ها به تجربه ها فرصت بیان شدن و به درس ها فرصت یاد گرفته شدن می دهند. با خواندن یک کتاب می توان جنگ را تصور کرد و هزینه های آن را هرگز فراموش نکرد. خواندن چنین کتاب هایی برای درک جهان و درک خویشتن مهم است تا شاهد همه ی تجربه های بشر باشیم تا معلوم شود چه چیزی برایمان مهم است و چرا.))

(( در پایان همه چیز فراموش می شود و منظور از فراموش شدن بخشیدن نیست، بلکه به این معنی است که هیچ درسی گرفته نشده است. تجربه ای مانند جنگ با تمام هراس هایش، محتوم است به اینکه بارها و بارها تکرار شود.))

 

4- احساس مشترک

(( کتاب ها به من نشان می دهند که همه ی آدم ها در دوره های مختلف زندگی شان رنج می برند و این یعنی آدم های زیادی وجود داشته اند که دقیقا می دانستند من چه حالی دارم. ضمن کتاب خواندن دریافتم که رنج بردن و یافتن شادی، تجربه هایی جهانی هستند و همان تجربه ها رابط من با بقیه دنیاست.

می دانم که دوستانم هم می توانستند همین ها را به من بگویند، اما همیشه حصارهایی بین دوستان وجود دارد، زوایای پنهان و احساسات مخفی. در حالی که در کتاب ها، شخصیت ها به من شناسانده شده اند، چه بیرونشان و چه درونشان و با شناخت آنها خودم و آدم های واقعی ساکن در دنیا را می شناسم. ))

(( من به بقیه ی انسانیت متصل شده ام، نه از طریق اشتراک در کارمای جمعی، بلکه از طریق تجربه های مختلف و احساسات مشترک. به وسیله ی وسعت قلب هایمان.

کتابخوانی باعث شد متوجه شوم فقدان و پریشانی من، همه جای دنیا با پریشانی دیگرانی که در جستجوی یافتن معنایی برای اتفاقات غیر منتظره، ترسناک و اجتناب ناپذیر بودند هماهنگ است. چطور زندگی کنیم ؟ با همدلی.

چون در سهیم شدن در سنگینی آن هراس و پریشانی، انزوا و اندوه، توانستم بار خود را سبک کنم. مثل ما زیاد است. علف های هرز را درمی آوریم و به پیشواز نور می رویم.))

(( زیبایی در پیوستگی ارتباط بین من و بقیه دنیاست. من، منی که اغلب احساس غریبه بودن داشتم، خودم را کاملاً بخشی از جهان یافتم نه جدای از آن. ))

(( بعضی از کتاب ها باعث می شوند ما شخصیت داستان را بخشی از خود بدانی چون چیزی را یافته اند که بین همه ی انسان ها مشترک است : عشق، امید، ایمان.

عشق به خانواده، امید به آینده و ایمان به یک نیروی پیش برنده. ))

 

5- قدرت رویا پردازی و ایده پردازی

(( کتاب ها انرژی بی حد و مرز و کنجکاوی پایان ناپذیری برای ایده های جدی و شیوه های تازه نگاه کردن به مسائل دارند. ))

(( چشم اندازی بهتر از زندگی ))

(( کتاب ها جایی هستند که رویاهای ما در آن به حقیقت می پیوندند.

البته رویا پردازی جایی باید متوقف شود. بعضی از مردم آنقدر رویا پردازی می کنند که دیگر از آن در نمی آیند و قادر به تغییر نیستند.))

 

6-گریز و  سفر به سرزمین های ناشناخته

(( من با کتاب ها به سفر می روم، موجب آسایشم می شوند و مشاورم برای چگونه زیستن هستند. امیلی دیکنسون می گوید: هیچ ناوی مثل یک کتاب ما را به سرزمین های دور نمی برد. من داشتم با نهایت قدرت اسب بخار آن ناو، پیش می رفتم. ))

(( دو خواننده یک کتاب با دلایل کاملاً متفاوت، با یک نتیجه مشترک، جذب مکان و زمان آن کتاب می شوند. جذب عشقی که در داستان گفته شده و آرامشی که مکان داستان ارائه می دهد. یک گریز، یک سفر، یک بازیابی خاطره. سفر که نباید یک نفره باشد. یک کتاب مشترک مثل سفر با یک همراه است.))

(( چطور زندگی کنیم؟ متعهد به زمان حال، اما مشتاق به سفر به مکان ها و زمان های دیگر. همه ی ما هر چند وقت نیاز به گریز داریم. گریز از فشارهای کوچک و بزرگ، دلشکستگی ها و نا امیدی های زندگی روزمره. من نیاز داشتم از مکانی که آن ماری دیگر در آن زنده نبود فرار کنم و به زمانی بازگردم که هر دوی ما زنده بودیم. بازگشت به زمانی که آنچه در برابرمان قرار داشت بی پایان و شگفت انگیز بود.))

 

7- فتیلیه ی همواره روشن زندگی

(( نه تنها کتاب ها مرا در ماجراجویی تجربه های جدید به دوردست ها می برند، بلکه آدم ها و مکان ها و فضاهایی که نویسندگان خلق کرده بودند هم مرا به آن زمان هایی از زندگی ام باز می گردانند که به آینده امیدوار بودم. ))

 

8- حل مسئله

(( کتاب های معمایی به عنوان یک ژانر، حرفی برای گفتن به ما درباره ی جهان و تلاش هایمان برای درک جایگاهمان در آن دارند.))

(( جستجوی نظم است که ولعم را برای خواندن کتاب های معمایی تحریک می کند. درست است که بارقه هایی از خِرد و حکمت هم در کتاب های خوب معمایی پیدا می کنم، اما حقیقت آنچه دنبالش هستم، "راه حل ها" هستند. من به دنبال نظمی در "هستی" هستم. در دنیایی که بعضی وقت ها و به ندرت معنادار به نظر می رسد، یک داستان معمایی می تواند افت و خیزهای زندگی را در پیرنگی که سرانجام منطقی به نظر برسد ارائه دهد. پاسخی برای سوالی پیدا می شود و احساس رضایت ناشی از آن بی اندازه است. ))

(( اما گاهی یک داستان خوب پلیسی ثابت می کندکه برای بعضی از پرسش ها، هیچ پاسخی وجود ندارد. همه ی ما با معماهایی رو به رو می شویم که هرگز قادر به درک آن ها نیستیم. اما می توانیم در جایی نظم را پیدا کنیم. در کتاب ها ، توسط دوستانمان، خانواده و یا ایمان. نظم با نحوه ی زیستمان ایجاد می شود.با نحوه ی پاسخگویی به آنچه زندگی برایمان پیش می آورد. نظم ، در پذیرش اینکه همه ی پرسش های ما پاسخ داده نمی شود پدیدار می شود. ))

 

9- لذت مکرر

(( درباره ی هرچه که می خواندم، می نوشتم و با هرکسی که می خواست با من حرف بزند از کتاب ها حرف زدم. در به اشتراک گذاشتن نظرات و افکارم درباره ی آنچه می خواندم، لذت اساسی جدیدی در کتاب ها یافتم : حرف زدن از آن ها.))

(( در مورد دوست داشتن کتاب ها حق با من بود، اما درباره ی اینکه به حرف زدن درباره ی آن ها نیاز نداشتم، اشتباه کرده بودم. چون حرف زدن از کتاب ها به من اجازه می داد تا درباره ی همه چیز با همه کس حرف بزنم. با خانواده، دوستان و حتی با غریبه هایی که از طریق وبسایتم با من در ارتباط بودند.))

(( وقتی ما درباره ی کتاب هایی که می خوانیم، حرف بزنیم، از زندگی خودمان می گوییم. از عقیده و نظرمان درباره همه چیز، از غم و غصه گرفته تا وفاداری و مسئولیت پذیری، از پول گرفته تا مذهب، از نگرانی گرفته تا سرخوشی.))

(( هیچ موضوعی تا زمانیکه می توانیم آن را به کتابی که خوانده ایم ربط دهیم، تابو نیست. هر پاسخی مجاز است. ما آن ها را در قالب شخصیت های داستان ها و شرایط شان بیان می کنیم.))

(( این را فهمیدم که من در این جهان به عنوان بخشی از داستانِ آدم های اطرافم هستم.))

(( با بحث کردن درباره ی کتاب، مثل نویسنده ها که با نوشتن خالق شادی هستند، لذت کتاب خواندن را گسترش دهیم. چه موهبتی است سهیم شدن در شادی و آرامش و خِرد.))

نجوای عاشقی...
ما را در سایت نجوای عاشقی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nagvayeasheghia بازدید : 156 تاريخ : سه شنبه 3 خرداد 1401 ساعت: 4:26